دانلود رایگان پادکست Renting a House
فایل صوتی و متن زیر مخصوص سطح پیشرفته است. در این فایل صوتی، چهار نفر تجربیات خود را دررابطه با خرید و یا اجاره خانه به اشتراک گذاشته اند.
A
We saw the ad in the summer, in about July, I think, but we weren’t really serious about moving then so we didn’t even go and see it. It wasn’t until November when they readvertised it that we got in touch with the agency and had a look. They’d put the price down since the summer too, I suppose because it had been empty so long, so that made it more affordable for us which helped us make up our minds. It was perfect – a bigger garden for the kids and enough space for an office. In winter it was lovely, very cosy, in fact, which is important to me as I really feel the cold, whereas my husband will open a window when it’s minus temperatures outside! Anyway, in July when summer really started and we had that heatwave, we understood why no one had wanted to rent it over summer. It was boiling! All those lovely big windows that made the flat so light and open were like a greenhouse as soon as it got warmer. From about 8 in the morning until 7 in the evening, it was like living in a sauna! We couldn’t stand being at home, and weekends were especially bad. No air conditioning, of course. If only we’d gone to see it when it was first advertised in July, we’d never have moved in!
________________________________________
B
I always rent apartments when I go on holiday, rather than staying in hotels. Hotels are so impersonal, aren’t they? This way you get to feel like you really live in the place you’re visiting. It’s the first time I’ve done it the other way round, though, and rented out my place … but it seemed like a good way of making some extra money. The website is really easy to use and they only charge five per cent commission, which is lower than a lot of the other holiday rental sites. It’s all about the photos and the reviews. Get the photos right and the place can look really upmarket and spacious, but you don’t want to make it look too much better than it really is or you end up with a bad review. It’s better to undersell and overdeliver so guests are pleasantly surprised and leave an extra positive review. So far, I’m averaging three stars because of one bad review that brought my average down from four and a half stars, but hopefully I’ll get it back up during the busy season.
________________________________________
C
Buying a house seems so far out of my reach it’s almost impossible, as it is for loads of people my age these days. My parents always told me renting was throwing money away, but it was different in their day. Then people could afford to buy a house on a normal salary, but nowadays house prices are so high and no bank will look at you unless you’ve got a huge deposit. The problem with my dream of buying is that it’s never going to come true. Not unless my parents help me out, but I’ve got two sisters and we’re all in the same position. At least they’ve both got good jobs. Not good enough to buy a house, but at least they can afford to rent places of their own in nice areas. I just don’t earn enough to rent around here. Even if I get promoted to manager, it’ll be tough to find somewhere unless I share, and call me fussy, but there aren’t that many people I want to share a bathroom and kitchen with. Some days I think I’ll be stuck living with my parents forever – even renting is like a dream to me.
________________________________________
D
At first our landlord was really helpful, couldn’t do enough for us. You hear stories of nightmare landlords and we felt like we were really lucky, or so we thought anyway. He redecorated the whole place, from top to bottom, and let us keep all the bills in his name so we didn’t have the bother of contacting all the companies ourselves. He even offered to come round and do the gardening as he knew we both worked long hours and might not have time. That’s where the problems started now I look back. Then he’d pop round ‘just to check everything’s OK for you’ … once a month, then twice a month. Soon he was coming every week with some excuse or other. In the beginning we’d invite him in for tea, but it was only encouraging him, so when we realised, we’d try to have the conversation on the doorstep instead. It got so bad we pretended to be on our way out if we saw him coming up the path. We’d grab our coats and walk round the block until he’d gone. I don’t know if he was just lonely or just didn’t trust us not to ruin his precious house. In the end we gave our notice and found somewhere else. It’s a shame because we really loved that house, but at least it’s more peaceful in the new place.
A
ما اگهی رو توی تابستان دیدیم،حدود ماه ژوئیه فکر می کنم، اما ما واقعا در مورد جابه جایی جدی نبودیم، ب خاطر همین حتی نرفتیم خونه رو ببینیم. تا ماه نوامبر که اونها دوباره آگهی رو منتشر کردن، ما با اژانس تماس گرفتیم و یه نگاهی انداختیم. اونها قیمت رو هم از تابستان پایین تر اورده بودن، فکر می کنم به این دلیله که مدت زیادی خالی بوده، جوری که خومه رو برای ما مقرون به صرفه تر کرد و بهمون کمک کرد تا تصمیم خودمون رو بگیریم. خونه عالی بود – یه باغ بزرگتر برای بچه ها و فضای کافی برای یه دفتر. فصل زمستان خونه رو دوست داشتنی کرده بود، خیل دنج بود، در واقع، که برای من مهم است که من واقعا احساس سرما نکنم، در حالی که شوهر من یک پنجره رو توی دمای منفی صفر درجه باز میکنه! به هر حال، در ماه ژوئیه زمانی که تابستان شروع شد و ما اون موج گرما رو حس کردیم، متوجه شدیم که چرا هیچکس نمی خواست اون رو در طول تابستون اجاره کنه. داشتیم از گرما میمردیم ! تمام اون پنجره های بزرگ دوست داشتنی که اپارتمان را بسیار سبک و باز می کردند، به محض گرم شدن مثل گلخونه شده بدن.
از حدود 8 صبح تا 7 شب، مثل زندگی توی سونا بود! ما نمیتونستیم توی خونه بودن رو تحمل کنیم و اخر هفته ها خیلی بد بود. البته بدون تهویه مطبوع. اگراولین بار که خونه رو توی ماه جولای آگهی کرده بودن میومدیم و خونه رو میدیدیم، هرگز به اینجا نمیومدیم.
________________________________________
B
من همیشه وقتی به تعطیلات میرم اپارتمان اجاره می کنم، به جای اینکه توی هتل ها بمونم. هتل ها خیلی غیر شخصی هستن، مگه نه؟ اینطوری حس میکنی که واقعا توی جایی که ازش دیدن میکنی زندگی می کنی. با این حال، این اولین باره که من این کار را برعکس انجام می دم و خونم رو اجاره میدم … اما به نظر میرسید که این روش خوبی برای پول دراوردنه. استفاده از این وب سایت واقعا اسونه. اونها فقط پنج درصد کمیسیون دریافت می کنن که کمتر از خیلی از سایت های اجاره خونه توی تعطیلات دیگه هست. همه چیز در مورد عکس ها و نظرهاست. عکس ها را درست کنین. محل می تواند واقعا مجلل و جادار به نظر برسد، اما شما نمیتونین اون رو بیش از حد بهتر از انچه که واقعا هست جلوه بدین وگرنه نهظرات بد میگیرین.
بهتره همه چیزهای مثبت رو نشون ندین و خیلی خودنمایی نکنین تا مهمون ها وارد خونه بشن و با دیدن خونه متعجب بشن و نظر مثبت بدن. تا الان من سه ستاره دارم چون یکی از نظرات بد بود و از چهار ستاره ی من کم کرد. ولی امیدوام توی فصل شلوغی و تعطلاتدوباره امتیازم رو برگردونم.
________________________________________
C
مثل خیلی از هم سن و سال های من، خرید خونه برام همیشه غیرممکن بوده. پدر و مادرم همیشه به من می گفتن که اجاره ی خونه پول رو دور میندازه، اما توی زمان اونها متفاوت بود. اون موقع مردم میتونستن یه خانه رو با حقوق عادی بخرن، اما امروزه قیمت خونه خیلی بالاست و هیچ بانکی به شما کمک نمیکنه مگر اینکه سپرده زیادی داشته باشی. مشکل رویای من برای خرید اینه که هرگز به حقیقت نمیپیونده. مگر اینکه پدر و مادرم کمکم کنن، اما من دو تا خواهر دارم و همه ما توی یه موقعیت هستیم. حداقل هر دوی اونها شغل خوبی دارن. اما به اندازه کافی خوب برای خرید یه خانه نیست، اما حداقل اونها میتونن جاهایی در مناطق خوب رو اجاره کنن. من فقط به اندازه کافی درامد ندارم که این اطراف اجاره کنم. حتی اگر من به جایگاه مدیر ارتقا پیدا کنم، پیدا کردن خونه سخت میشه چون من وسواسم و آدمای زیادی هستن که من حموم و اشپزخونه رو باهاشون به اشتراک بذارم.
بعضی روزها فکر می کنم قراره برای همیشه با پدر و مادرم زندگی کنم. حتی اجاره برای من مثل یه رویاست.
________________________________________
D
اولش صاحبخونه ما واقعا خوب بود، بیشتر از این نمیتونست به ما لطف کنه. شما داستان های صاحبخانه هایی که مثل کابوسن رو می شنوین و ما احساس می کنیم که واقعا خوش شانس هستیم، یا به هر حال فکر می کردیم. اون کل محل رو از بالا به پایین بازسازی کرد و اجازه داد تمام صورتحساب ها رو به نام اون نگه داریم تا خودمون با تموم شرکت ها تماس بگیریم. اون حتی پیشنهاد کرد که بیاد و باغبانی کنه، چون می دونست که هر دو ساعت های طولانی کار می کنیم و ممکنه وقت نداشته باشیم. این جاییهکه مشکلات شروع شده – الان که به قبل نگاه می کنم. یه میومد و میگفت “فقط اومدم ببینم همه چیز خخوبه یا نه.” … یک بار در ماه، بعد دو بار در ماه. به زودی اون هر هفته با بهانه های یا دیگها ی میومد. اولش ما اون رو برای چای دعوت می کردیم، اما این فقط اون رو تشویق می کرد، وقتی متوجه شدیم، سعی می کردیم به جای دعوت کردن به داخل خونه مکالمه رو دم در داشته باشیم. انقدر بد شد که وانمود کردیم داریم میریم بیرون اگه دیدیم داره میاد بالا. کت هایمون رو بر می داشتیم و در اطراف بلوک راه می رفتیم تا اون بره. من نمیدونم که این فقط از تنهاییش بود یا فقط به ما اعتماد نداشت که خونه ارزشمندش رو خراب نکنیم. در نهایت ما بهش گفیتم که میخوایم از این خونه بریم. این اراحت کنندست چون ما واقعا اون خونه رو دوست داشتیم، اما حداقل خونه جدید همه چیز آروم تره.